میخوایم جمعی دوستانه داشته باشیم
کاشکی گاهی وقتا...
خدا از پشت ابرها بیاد بیرون...
گوشم رو محکم بگیره و داد بزنه...
آهااااای...!!!
بشین سر جات اینقده غر نزن....
همینه که هست...!!
بعد یه چشمک می زد...
و آروم توی گوشم میگفت...
همه چی درست میشه...
برای زندگی کردن بهانه ای نمیخواهم
برای نفس کشیدن تقلایی نمیکنم
و برای گفتن نگفتنیهایم هم چارهای نمیجویم
سکوت . . . و تنها سکوت!
و دیواری از نشدن و نرسیدن
و باز هم سکوت
و قلبی تنها با احساسی عجیب
و نگاهی عمیق با حسرتی همیشگی
و آهی تمام نشدنی برای تمام طول زندگی
دنیای عجیبی است؛
بودن به شرط
نگفتن!!!!!!!
پاهایم را که در آب میزنم ، ماهی ها جمع میشوند
شاید اینها هم فهمیده اند که یک عمر طعمه ی روزگار بوده ام !
یه لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛
جـدی میگــم . . .
نه بچـه بـازیه نـه ادا و اطــوار ،
تو این دنــیا ...
حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست !
به حق همين شبا ، یـه دسـتی بـه زندگیـشون بکـش
الهي آمين

زن : دوستت دارم
شوهر : منم دوستت دارم
زن : ثابتش کن ، داد بزن تا همه دنیا بفهمن
شوهر : کنار گوشش زمزمه میکند دوستت دارم.
زن : چرا آروم برام زمزمه میکنی؟
شوهر : چون تو همه دنیای منی
مغرورانه اشك ریختیم چه مغرورانه سكوت كردیم
چه مغرورانه التماس كردیم چه مغرورانه از هم گریختیم
غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند
هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم
هدیه خداوند را از هم پنهان كردیم
عشــــــــــــــــــــــــــق،خودش خواهد امد..نمیتوان آن فرار کرد.
عشــــــــــق خودش اهسته اهسته می اید...
در گوشه قلب مهربانت ارام و بی صدا مینشیند..
و تــــــــــــو متوجه اش نخواهی بود...
و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند..
کم کم مثل ساقه «مهرگیاه» در تمام جانت می پیچد ...
و ریشه می دواند،
به طوری که بی ان نمیتوانی نفــــــــــــــــــــــــــــــس بکشی.
بعضی آه ها را ...
هرچقدر هم که از ته دل بکشی...
باز هم سینه ات خالی نمیشود...
امروز سینه ی من پر از آن " آه ها " ست......
گاهی بی هوا دلم هوایش میکند....هوای اویی که هیچ وقت هوایم رانداشت....
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن
دلـتــنـــگــی
هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا
تمــــامـ شــد
دلـــــــــــم...!
عشق را دوست دارم ولی نه در قفس بوس را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرین نفس
مرا دوست بدار،اندک ولی طولانی
گفتنش خیلی سخته اما
احسـ ـاس میکـ ـنم تو این انتـ ـ ـ ـ ـ ـ ـظار پیرشـ ـدم
خدایا
خـــــــــــــــــــــــــــدایـــــــــــــــــــــــــــا
خسته ام
خیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ل ـ ـ ـ ـ ـ ـی خسته
نشد یه قصری بسازم ٬ پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند ٬ ماه و روز تولدم
(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
خدایا دلم هوای دیروز را کرده هوای روز های کودکی را دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم آرزوهایم را بسپارم به دستش تا برای تو بیاورد
بیا که لحظه لحظه های انتظار
تمـــام وجـــود خســـته مـــرا بـــه نیســـتی کشـــانده اســـت
___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-*
_0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-*
0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-*
0♥00000000000000♥0,*-:¦:-*
_0♥000000000000♥0,*-:¦:-*
___0♥00000000♥0,*-:¦:-*
_____0♥000♥0,*-:¦:-*
_______0♥0,*-:¦:-*
دیگه نای برای اپلود این وبلاگ ندارم
تو خبرها شنیدم مثل اینکه تعدادای از دانش آموزان بروجنی در راه بازگشت از اردوی راهیان نور بر اثر تصادف جان خودشون از دست دادند از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم این حادثه رو به همه هموطنان به خصوص بروجنی ها تسلیت عرض میکنم.
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها
گوشه ای میشینم و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را و...و صدای شکستن ها را !!!
و وجدانم را محاکمه می کنم.....
من کدام قلب را شکستم وکدام امید را ناامید کردم؟!
و کدام احساس را له کردم و کدام خواهش را نشنیدم و.....
و به کدام دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم؟؟؟؟
خداوند موجودي قوي خلق کرد و نام او را مرد گذاشت
از او پرسيد: آيا راضي هستي؟
مرد گفت: نه
خداوند پرسيد: چه مي خواهي؟
گفت:آينه اي مي خوام که در آن بزرگي خود را ببينم
تکيه گاهي مي خواهم که در هنگام خستگي و آزردگي بر آن تکيه زنم
و آرامش پيدا کنم
کسي که همدم لحظات تنهايي ام باشد
نقابي مي خوام که در هنگام ضرورت پشت آن مخفي شوم
کسي که زيبايي اش چشمم را نوازش دهد
انديشه اي مي خوام که در آن غوطه ور گردم...
و چراغي که با آن هدايت و راهنمايي شوم
و اينجا بود که خداوند زن را خلق کرد.....!
سراب، تنها تشنگان را میدواند
سیراب که باشی حقهاش از جا تکانت نخواهد داد . . .!!!
خدایا ،تنهای تنها هستم...
تنها تر از تنهایی...چه کنم؟
به تنهایی خود فکر می کنم...
در اعماق تفکرم خود را می بینم...
بیشتر فکر می کنم...
خود را سرزنش می کنم ...نه من تنها نیستم...تو را فراموش کرده ام...
خدایم ،من آفریده ی تو ام و اهل زمین هستم...زود فراموش می کنم...
ولی تو فراموشم نکن...
من به گلبرگ گل رز ننوشتم شعری
که مبادا خاری
ز تماشای کلامم بزند چشم تو را
من به روی تنه ی سروی سبزی ننوشتم
که مبادا زاغی یا که جغدی سر شوم
بنشیند لب بام دل ما
من به دیوار بلند سر ایوان ننوشتم شعری
که مبادا روزی
بخورد تیغ کلنگی و بشکافد دل ما
من فقط در دل خود بنوشتم
که تو را مثل خدا می خواهم
و از این می ترسم
که مبادا خاکم گل سرخی شود
و تو را چشم زند خار تنش
یا که سروی سر سبز
روید از خاک من و
جغد شومی بنشیند لب بام دل تو
یا که خشتی شوم و
لبه ی تیغ کلنگی بخورد بر دل تو
من از ان می ترسم!!
دیروز میگفتم :
مشقهایم را خط بزن … مرا مزن
روی تخته خط بکش … گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن
هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر
اما کنون ..
مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
ولی ...مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان
بیابرگرد
مگذار كه ياد ما را طعم تلخ اين حقيقت ببرد
اين حقيقت است كه از دل برود هر آنكه از ديده رود
اين حقيقت است كه از دل برود هر آنكه از ديده رود
بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا تا اومدنت دير نشده دلها دلگير نشده
تا هنوز فاصلهمون جوونه و پير نشده
آخه شبها جاي خواب تو چشام درياي آبه
ساعت ديواري از وقتي كه رفتي توي خوابه
هنوزم عكس من و تو روي ديوار توي قابه
نامهاي كه گفته بودي من نخوندم هنوزم لاي كتابه
به قول سهراب :
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
به قول پــــدر سهراب :
عشق در دل ِ مرد است و لبخند ، بر لب زن .
رازم را میدانی ، خودت لبخند بزن
به قول سهراب :
زندگی همین است
جایی معطل همین یک آغوش بی منت
یک بوسیده شدن بی عادت
یک دوستت دارم بی علت
باور کن
زندگی همین دوست داشتن است...
در رواياهايم ديدم که با خدا گفتگو می کنم. خدا پرسيد: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت داريد. پرسيدم: چه چيز بشر شما را متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد: کودکی شان اينکه آنها از کودکی شان خسته می شوند، عجله دارند که بزرگ شوند، و بعد دوباره پس از مدتها، آرزو می کنند که کودک باشند. اينکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند، و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند. اينکه با اضطراب به آينده می نگرند و حال را فراموش می کنند، بنابراين نه در حال زندگی می کنند و نه در آينده. اينکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گويی هرگز نمی ميرند، و به گونه ای می ميرند که گويی هرگز زندگی نکرده اند. با دستانش دستانم را گرفت و برای مدتی سکوت کرديم و من دوباره پرسيدم: به عنوان يک پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بياموزند. او گفت: بياموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد تنها کاری که می توانند انجام دهند اين است اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند. بياموزند که فقط چند ثانيه طول می کشد تا زخمهای عميقی در قلب آنان که دوسشان داريم، ايجاد کنيم اما سالها ميکشد تا آن زخمها را التيام بخشيم. بياموزند ثروتمند کسی نيست که بيشترينها را دارد، کسی که به کمترينها نياز دارد. بياموزند که دو نفر می توانند با هم به يک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببينند. بيامورند که فقط کافی نيست که آنها ديگران را ببخشند بلکه آنها خود را نيز بايد ببخشند. من با خضوع گفتم: از شما بخاطر اين گفتگو متشکرم، آيا چيز ديگری هست که دوست داريد فرزندانتان بدانند؟ خداوند لبخند زد و گفت: فقط اينکه بدانند من اينجا هستم << هميشه >>
|

هیچ گاه كسي را دوست نداشته باش، چون دوست داشتن اسارت است
و اسارت انسان را به جنون مي كشاند هر گاه کسی را دوست داشتي رهايش كن.
اگر به سویت باز نگشت بدان كه از اول هم مال تو نبوده است.
Design By : LoxTheme.com |